او پیش از این برای کارگردانی و نویسندگی فیلمهای ورادریک، «راز» و برای نویسندگی فیلم درهمبرهم و «بیخیال»، نامزد جایزه اسکار شده است.
بازیگران فیلمهای او هم در سالهای قبل عمدتا توانستهاند در شاخههای مختلف نامزد دریافت جایزه اسکار شوند. ایملدا استانتون که در فیلم سالی دیگر هم نقش کوچکی دارد، برای بازی در فیلم ورا نامزد جایزه اسکار شد و جیمبرودبنت برای بازی در فیلم درهمبرهم بهترین بازیگر مرد شد.
لی، این فیلم را در طول مدت 12هفته و با هزینه ۸میلیون دلار ساخت و البته همچون فیلمهای سابق او فروش فیلم چندان قابل توجه نبود و مخاطبان همیشگی فیلمهای او در اروپا و آمریکا به تماشای آن رفتند. امی تاوبین، منتقد برجسته نشریه فیلم کامنت در تازهترین شماره این مجله (ژانویه-فوریه 2011) گفتوگویی مفصل با مایکلی راجعبه این فیلم و کارهای قبلی او داشته است.
- به عبارتی سالی دیگر، چخوفیترین فیلم شماست. فیلم براساس گذر 4فصل نوشته شده و باغ خانگی تاموگری اهمیت زیادی دارد و با اینکه آنها همچون نمایشنامه باغآلبالوی چخوف در خانه روستایی زندگی نمیکنند اما میزان توجه آنها به سبزیجات باغ قابل توجه است. همچنین بحث زیادی را در فیلم راجعبه غم و شادی شاهد هستیم.
من از طرفداران چخوف هستم و کار او را تحسین میکنم. نمایشنامههای او روی من تأثیر گذاشته ولی باید اذعان کنم قبل از اینکه فیلم اکران شود و چنین نکاتی مطرح شود، هرگز به ارتباط سالی دیگر با آثار چخوف فکر نکرده بودم. در کل این فیلمی ساده درباره مردم حاشیهنشین است و طبیعی است شاهد وجود قوی طبیعت در فیلم باشیم. وجود 4 فصل در فیلم نمادی از زندگی است و بهتبع آن میتوانیم شاهد باشیم که هر فصل نماینده فضایی متفاوت باشد و داستان را از زاویهای تازه آغاز کند و بعد جدیدی به شخصیتهای اصلی بدهد و البته به گفته شما احساسی چخوفی به تماشاگر هم داده باشد.
- موضوعی که در فیلمهای اول شما پررنگتر بود و در این فیلم هم شاهدش هستیم، افسردگی شخصیتهای اصلی است. در همان سکانس اول زنی بهشدت افسرده (ایملدا استانتون) با دکتر صحبت میکند و میگوید همسرش هم دچار افسردگی است و البته این موضوع درباره شخصیت مری و کن هم صدق میکند.
فکر نمیکنم این موضوع تازهای باشد یا تنها در فیلمهای من پررنگ بوده. شما میتوانید به فیلم «لحظات پوچ» (اولین فیلم مایکلی) مراجعه کنید و تشابهاتی را با سالی دیگر ببینید. اما افسردگیای که شما به آن اشاره کردید نمادی از درد است. آنها افسردهاند چون دردی درونشان را میخورد.
- و در مقابل شاهد شادی تام و گری هستیم.
بله آنها واقعا شاد هستند و شادیشان تداوم دارد.
- اما موضوع اینجاست آنها تا چه حد باید در زندگی افراد نگران و افسرده دخالت کنند و سعی در تغییر آنها داشته باشند؟
اگر بخواهیم در نظر بگیریم تام وگری به خاطر شادیشان نباید در زندگی دیگران حضور داشته باشند و حصاری به دور خودشان بکشند، سخت در اشتباه هستیم. آنها واقعا در قبال برخی افراد پیرامونشان احساس مسئولیت میکنند و دوست دارند به آنها کمک کنند. بهنظرم برخی از تماشاگران پایان فیلم را درست متوجه نشدهاند و تصور میکنند تام وگری نسبت به مری و زندگی پردرد او بیتفاوت و سرد هستند اما این مری بوده که در زمان نامناسبی در خانه آنها بدون دعوت حاضر شده و آنها اگر او را بیرون نمیاندازند لطف بزرگی به این فرد داشتهاند.
- در سالی دیگر مثل برخی از فیلمهای شما اکثریت مردم شاد نیستند و موضوع بالا رفتن سن و کاهش گزینههای زندگی روی روحیه شخصیتها تأثیرگذار بوده و نگاه آنها را به زندگی تغییر داده است.
این موضوع درست است. فیلم تا حدی هم درباره نگاه به گذشته با لذت یا حسرت و در کنار آن نگاه به آینده با امید و خوشبینی یا وحشتی بزرگ است. تمام شخصیتهای فیلم در یکی از این دستهبندیها جای میگیرند.
- با توجه به تکراری بودن برخی از هنرپیشههای فیلمهای قبلی در سالی دیگر، گاهی بهنظر میرسد تمامی این فیلمها اپیزودهایی از یک فیلم بلند واحد هستند.
با این گفته شما کاملا موافقم چون با اینکه داستان و شخصیت فیلمها متفاوتند ولی پسزمینههای آنها در موارد زیادی مشابه است و سؤالات مشترکی در اکثر آنها مطرح شده.
- اگر قرار باشد فیلم سالی دیگر را در ژانر خاصی طبقهبندی کنیم، کدام ژانر را برای توصیف آن ترجیح میدهید؟
لحن فیلمهای من به این صورت است و قصدی برای گنجاندن آن در ژانری خاص ندارم من بیشتر به ترکیبی از رئالیسم و دیدگاه خاصم به دنیا تأکید دارم.
- ظاهرا علاقه خاصی به استفاده از موسیقی کلاسیک در فیلمهایتان دارید؟
3 فیلم اولم بدون موسیقی بودند و 2فیلم هم در سالهای بعدWho's Who and Grown-Ups - موسیقی نداشتند. ابتدای کار فیلمسازیام معتقد بودم احساساتم برای بیان، نیازی به همراهی موسیقی ندارند و شاید موسیقی باعث شود نتوانم حرفم را به تماشاگر برسانم و بهنظرم ابتدای کار برای دست یافتن به شیوه مورد نظرم تا حد زیادی موفق بودم. ولی در فیلمهای بعدی ضمن کار با آهنگسازانی چون گری یرشون، ریچلپورتمن و اندرودیکسون متوجه شدم کار آنها میتواند بازتاب احساسی خوبی در فیلم داشته باشد. موسیقی، بخشی جداشدنی از فیلم نبود بلکه عکسالعملی به روح و فضای فیلم به شمار میرفت. گذشته از یک فیلم، در باقی فیلمها تصمیم گرفتم از آهنگسازانی استفاده کنم که با سازهای کلاسیک کار میکنند.
- در اکثر فیلمها موسیقی میتواند عدمکارایی هنرپیشهها در برخی از صحنهها را پوشش دهد و اگر آنها مشکلی در بیان احساساتشان دارند به کمکشان بیاید. اما در فیلمهای شما بازیها بهشدت احساسی است و برای مثال لزلی منویل بازی فوقالعادهای در سالی دیگر دارد. اگر این طور است من همیشه از خودم پرسیدهام چرا اصلا شما باید به موسیقی در فیلمهایتان نیاز داشته باشید؟
موسیقی احساس بازیگر را تقویت کرده و به تماشاگر ارائه میکند. شاید موسیقی در برخی اوقات به فیلم لطمه بزند اما امیدوارم در این فیلمها این طور نباشد. در بین فیلمهایم از کدام بیشتر خوشتان آمده؟
- انتخاب واقعا مشکل است اما از عریان بیشتر از باقی خوشم میآید ولی Meantime را هم به خاطر بازی گری اولدمن و تیم راث جوان دوست دارم. خود شما کدامها را بیشتر میپسندید؟
سخت است انتخاب کنم. من هم در برابر Meantime نقطه ضعف دارم ولی همیشه وقتی به یاد درهمبرهم میافتم هیجانزده میشوم چون با بودجهای اندک کار خوبی انجام دادیم.
- بهنظر میرسد فیلم سالی دیگر ارتباطی با مرگ سایمونچانینگ (تهیهکننده اکثر فیلمهای مایکلی) داشته باشد. شما فیلم را به او تقدیم کردهاید؟
حس از دست دادن این تهیهکننده من و برخی از افراد حاضر در این پروژه را تحتتأثیر قرارداد. از طرفی فیلم بهشدت روایتی شخصی از روابط انسانی و تنهایی است و من میخواستم با تقدیم این فیلم دینم را به سایمون ادا کرده باشم.
- برای آینده چه برنامههایی دارید؟
دوست دارم کاری انجام بدهم که هرگز در گذشته سراغش نرفتهام. میخواهم یکی از نمایشنامههای قدیمیام را دوباره کارگردانی کنم و بعد برای ساخت فیلمی درباره زندگی جیام ترنر، نقاش دنبال سرمایهگذار باشم. برخلاف برخی از فیلمهای قبلیام در این فیلم نمیتوانم برای کاهش هزینهها از صحنههای خارجی کم کنم چون نمیتوان فیلمی درباره ترنر ساخت و این صحنههای خارجی که هزینهبر خواهند بود را نادیده گرفت.